تلگرام که آمد با خودش زردی آورد، میلیون ها ساعت وقت انسانها دود میشود پای کانالها و گروهها، ابزاری که باید مصرف ارتباط دو نفر شود و یا در نهایت برای بحثی مشخص بین چند نفر مورد استفاده قرار گیرد حال شده ابزاری برای ارسال مطالب زرد آنهم به صورت سیل آسا و بی وقفه.
تلگرام آمد هر کسی یک کانال زد، فکر کردیم قافله ی آمده گفتیم نکند جا بمانیم. ما هم کانال زدیم. به نظرم راه اشتباهی است. وبلاگ و سایت کارآمدتر است.
خود را از این کاروان “زردی بر” جدا میکنم. کانال را تعطیل میکنم. از این به بعد نوشتن در وبلاگ را پیش خواهم برد و خود متعهدتر وبلاگها و سایتها را پیگیری میکنم. باور بفرمایید نوشتن در جای چنین استوارترست تا نوشتن و خواندن در ابزاری میرا.
شما چه ؟ آیا همچنان یاور کاروان زردی بر هستید؟
تاریخ نگارش : ۲۰ام فروردین ۱۳۹۵
تعداد نظرات : 51 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
[ ایده نوشتن این متن و تمامی محاسبات توسط دوست عزیزم آقای احسان یاقوتی داده شده. ]
این روزها مثل سابق نیست که برای هر خریدی و کاری پول نقد توی کیف و جیب ما باشه. سر و کار همه ما به عابر بانک و پوزهای فروشگاهها افتاده و عبارات کارت به کارت و کارت کشیدن برای ما اصطلاحاتی آشنا هستن.
استفاده از کارت اعتباری بسیار هم عالی هست ولی مشکل از اون کاغذهای رسید کوچیک شروع میشه که میتونه داستانی تلخ رو برای همه ما رقم بزنه.خب برای اینکه ببینم موضوع چیه سناریو زیر رو در نظر بگیرید:
روزی ۸۰۰ میلیون رسید کاغذی تولید میشود یا بحران ریز کاغذها ؟!!
این آمار و این گزارش رو مشاهده کنید. بر طبق این آمار که قدری قدیمی هم هست روزانه ۴۰۰ میلیون تراکنش از طریق عابربانک ها و ۴۰۰ میلیون تراکنش از طریق دستگاههای پوز در سراسر کشور انجام میگیره و این یعنی داره کاغذ رسید چاپ میشه.
کاغذهای پوز یا چگونه استادیومهای فوتبال را کف پوش کنیم؟
یک رسید پوز فروشگاهی حدودا ۵.۶*۸.۵ سانتی متر ابعادشه یعنی جمع مساحت رسیدها میشه حدود ۳میلیون و هشتاد هزار متر مربع.این مقدار معادل حدود ۵۵۰ زمین فوتبال هستش.این آمار یک ماهه.از ۸.۵ سانتی متر ۲.۵ سانتی متر لگوی شاپرک است یعنی اگه خذفش کنن یک میلیون و صدو بیست هزار متر مربع توی مصرف کاغذ در ماه صرفه جویی میشه. این محاسبات تنها برای یک برگ رسید هست.
تهران تا بندرعباس بر بستری از کاغذ و پول !
طول رسیدها در یک روز حدود۲۳۰۰ کیلومتر میشه .فاصله تهران تا بندعباس حدود ۱۳۰۰ کیلومتره یعنی اگه رسیدها رو در طول هم بچینیم تقریبا میشه یه رفت برگشت تهران بندرعباس :).
خب چیکار کنیم ؟
ساده اس وقتی از عابربانکها استفاده میکنیم تایید کنیم که نیازی به چاپ رسید نیست و وقتی از دستگاه پوز استفاده میکنیم تایید کنیم که رسید چاپ نشه.
دیگه چی؟
به اطرافیانتون هم بگید. و این متن رو توی شبکه های اجتماعی به اشتراک بزارید.
هشتگ چی ؟
بله بله از این هشتگ هم استفاده کنید برای ترویج و فرهنگ سازی این موضوع: #چاپ-نکن
پیوست: در همین حین بخوانید “کاغذ خودپرداز و مضراتش برای بدن”. برای خواندن مطالب بیشتر عضو کانال تلگرام مامبوجامبو شوید.
تاریخ نگارش : ۲۱ام اسفند ۱۳۹۴
تعداد نظرات : 11 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
زندگی شهری، عدم تحرک کافی همه ما رو دچار بیماری های جسمی مختلفی میکنه که خصوصا با بالاتر رفتن سن این عوارض خودشون رو بیشتر بروز میدن.ما زمان زیادی رو صرف استفاده از گوشی های هوشمند، لپ تاپ و تبلت و تلویزیون میکنیم و عدم تحرک برای ما تبدیل به سم میشه.
خب چاره چیه ؟
قدم زدن. قدم زدن. قدم زدن.
چرا چالش ؟
خب ما به سادگی حاضر نیستیم از بستر آسودگیهامون جدا بشم. بنابراین اگه یه حرکت جمعی و در حقیقت چالشی هر چند کوچک حتی در جمع دوستانمون شکل بگیره میتونه برای ما عامل و انگیزه ایجاد کنه تا شروع کنیم به قدم زدن.
نوم واک Noom Walk ؟
اگه اپلیکیشن Noom Walk رو روی گوشیتون نصب کنید این نرم افزار قدم های شما رو در طول روز میشماره و بهتون آمار میده که امروز چقدر قدم زدید. سعی کنید برای خودتون چالشی ایجاد کنید که هر روز رکوردهای بیشتری ثبت کنید. در نهایت از رکوردهاتون اسکرین شات بگیرید و در شبکه های اجتماعی با #چالش_قدم_زدن منتشر کنید و دوستای خودتون رو ترغیب کنید که هر روز قدم بزنن.
نکته ؟!
در نظر داشته باشید تقریبا هر ۶ کیلومتر برابر با ۲۰۰۰ قدم هست و معادل ۲۰ دقیقه پیاده روی میشه.
از کجا دانلود کنم ؟
از بازار اینجا و از گوگل پلی از اینجا.
پیوست: برای مطالب بیشتر عضو کانال تلگرامی مامبوجامبو بشوید ! این مطلب رو برای تشویق دوستانتون به قدم زدن در شبکه های اجتماعی بازنشر کنید.
تاریخ نگارش : ۲۸ام بهمن ۱۳۹۴
تعداد نظرات : 10 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
امروز به همه پاچه خواران افتخار داده جلوس کردیم، با همین چشمان مبارک خود دیدیم که هیچ کدام حضور شاهانه قبله عالم را محل نداده با چشمان قلمبیده خود سر در دستان خود دارن. انگار خبر مرگشان را کف دستشان گذاشته اند.
ملیجک را صدا زدیم که آن ذلیل مرده هم عین جن زده ها سرش تا شکم نامبارکش خم بود و نیشش تا بناگوش باز، سقلمه ای حواله شمکش کردیم که همچون کانگورهای آن ایالت محصوره ما یعنی استرالیا به هوا پرید. از آن نمک به حرام پرسیدم این جماعت کاسه لیس چرا جلوی قبله عالم تعظیم نمیکنند؟
چرا همه چون زامبولیها شدهاند ؟ ملیجک محل مشخصه اصابت ضربه شاهانه ما را میمالید و با حالی شبیه به لاک پشت یک وری شده خدمت ما عرض کرد که :
قبله عالم اینان دارن تلغرام میخوانند. گفتیم چه ؟ گفت تلغرام. این بار با پاهای مبارکمان چنان لگدی حواله باسن ملیجک کردیم که بر اساس قانون سیوم آن غربی معلوم الحال یعنی رعیت ما نیوتون بخشی از ضربه به خودمان برگشت و زیاد به زنده ماندن ملیجک امید نداشتیم.
البت که آن گربه هفت جان از جا برخواست و باز در حین مالیدن نقطه اصابت شده عرض کرد: مگر قبله عالم تلغرام نصب ندارید؟ اصلآ تلغرام برای شما قبله عالم است تا همه کهکشانها از احوال شما باخبر باشند و از فرمایشات شاهانه شما بهره ببرند. قدری به خودمان مسلط شدیم و دستور دادیم که سریعتر کاری انجام دهد. بنابراین ملیجک دست و پا چلفتی رفته یک کانال حفر کرده در تلغرام که برای حفر این کانال ۲۰۰ نفر خدم و حشم برد و از ما ۱۰۰ هزار شاهی گرفت هر روز هم ناله میکرد که قبله عالم در جریان باشد که به سنگ خوردیم و کار حفر کانال در تلغرام طول کشیده و از کیسه ما پول کش میرفت. الی ایها الحال به ما عرض کرد که آدرس زیر را به شما رعایا اعلام کنم بروید در کانال حفر شده ما تا ما هم بیاییم برایتان از تاریخ و ادبیات و تکنولوژی و هر چیزی دم دستمان هست سخنرانی ایراد کنیم. آدرس را هم به باقی کشورهای عالم اعلام کنید.
تاریخ نگارش : ۲۰ام آذر ۱۳۹۴
تعداد نظرات : 8 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
این روزها شاید کمتر توی مامبوجامبو مینویسم ولی دلیلی بر این نمیشه که نمینویسم و یا اینکه فکر کنید توی دنیایی مجازی نیستم. خب در درجه اول سعی میکنم بیشتر بنویسم ! در درجه دوم من توی توییتر خیلی جیک جیک میکنم. این پست هم اختصاص پیدا میکنه به بازتاب یه سری از جیک جیکهای من در توییتر. همچنین از اون ۲ هزار نفری که منو توی توییتر فالو میکنن تشکر میکنم که اجازه میدن من با جیک جیک هام سرشون رو درد بیارم.
پس خلاصه ای از توییتهای چند وقت اخیر من به همراه یه سری کامنت روی هر توییت:
۱- “ایده گوگل برای تاسیس یه شرکت مادر به اسم آلفابت کار دستی بوده بی شک”
خب طبعآ این توییت رو من بعد از شنیدن خبرهای مرتبط با گوگل و تاسیس شرکت هدلینگش نوشتم و هنوز برام هیجان انگیزه این حرکت گوگل.
۲ – “بعضیها مثل پیاز میمونن، ظاهرشون یه آدم عوضیه که اگه بازشون کنی، ده لایه دیگه آدم عوضی اون زیره. لری چارلز”
من دیگه چیزی نگم ! پیاز نباشید لطفآ.
۳ – “میسوزه جای قیچیهات / چه شکلی بود پر پرواز ؟ “
بخشی از ترانه رضا صادقی که به نظرم زیبا بود.
۴ – “محدودیت ۱۴۰ کاراکتر توییتر باعث شده ابزار خوبی بمونه و گرنه الان زامبیها داشتن اینجا هم جک و سخن بزرگان میفرستادن”
منظور از اینجا همون توییتره و خب راست میگم ! چیه هی فرت و فرت گروه توی این ابزار ارتباطی میفرستین. من این ابزار رو دوست دارم ولی نه برای خوندن خبرهای پراکنده و دیدن ۴ تا عکس و فیلم. زامبی نباش لطفآ. یعنی اینطوری بگم پیاز باش ولی زامبی نباش. خوندن چهار تا مطلب درست و حسابی، شنیدن یه موسیقی ناب، دیدن یه فیلم بهتر از وقت صرف این اراجیف شبکههای ارتباطی هست که به دست ما به تباهی رفتن و گرنه خودشون که بیچارهها خوبن.
۵ – “گروه ساختن توی تلگرام و وایبر و الخ یه اشتباه بزرگه نکنید. بی هدف مطلب خوندن و نوشتن… پوچ پوچ”
در ادامه همون جیک شماره ۴.
۶ – “دو تا دریاچه تو چشماته ولی هیچ دریاچه ای این رنگی نیست. #ترانه”
باز هم ترانه ای رضا صادقی و خب زیباست.
۷ – “NodeJS یه معجزه اس.”
بله یه پلتفرم همه جانبه. دوستش دارم. روزهای برنامه نویسی منو ساخته.
۸- “استارت آپ کمدی در تقابل با استند آپ کمدی #تقابل”
خب یه سری از جیک جیکهام با هشتگ تقابل مینویسم و یه چیزی رو در تقابل با یه چیز دیگه میگم. این روزها همه استارت آپ دارن شما چطور ؟ امیدوارم استارت آپ کمدی نباشه فقط…
۹ – “اگه توی یه قبیله سرخ پوستی بودم الان دور آتیش نشسته بودیم. رییس قبیله داشت خاطره میگفت بوی جنگل هم میومد.”
بله ایده آل من یعنی :).
۱۰ – “سال ۱۳۳۰، صادق هدایت، بدون نوشتن هیچ متنی به استقبال مرگ خود خواسته رفت.”
دردیست غیر مردن کانرا دوا نباشد پس من چگونه گویم این درد را دوا کن. صادق هدایت درک نشد، نشده و نخواهد شد…
۱۱ – “تنها دو دسته آدم روی زمین هستند: اونایی که پاشون رو میذارن جایی که باید بذارن و اونایی که پاشون رو میذارن رو صورت بقیه. تیم برتون”
آقام تیم برتون گفتن دیگه.
۱۲ – “ندهد هوشمند روشن رای…. به فرومایه کارهای خطیر – سعدی”
سعدی، سعدی، سعدی. شعر بالا رو با طلا بنویسید بزنید بالای سرتون.
۱۳ – “تنها موجودی که با نشستن به جای میرسد مرغ است. جان ماکسول”
پس مرغم نباش دیگه. چطور شد پس ؟ پیاز نباش، زامبی نباش، مرغم نباش.
۱۴ – “زیاد ناراحت نشیم خیلیها هنوز توی مرحله تکامل از میمون به انسان هستن.”
۱۵ – “شاهد عینکی در تقابل با شاهد عینی”
۱۶ – “دزموند توی سریال لاست دوست داشتنی بود با اون برادا گفتنش.”
بله دیگه لاست که دیده باشی همین میشه یهو یادش میایی یه جیکی میکنی.
۱۷ – “چه کسی قورباغه بیشعور من را جابه جا کرد هم اسم خوبیه برای کتاب. #بی_شعوری”
واکنش من به مد شدن کتاب بیشعوری که همه دارن میخرن و میخوننش :).
۱۸ – “تمام آدمهای که من دوستشون دارم مردن فقط عزت الله انتظامی زندهاس. ۱۲۰ ساله بشه.”
عشق من به عزت الله انتظامی. ای کاش جای بازیگرهای دوزاری ایشون بیشتر مشغول بودن به بازی.
۱۹ – “مدتهاست وبلاگ ننوشتم. البته خیالتون راحت منتور استارت آپ نشدم.”
تیکه به استارت آپها انداختم دیگه :). اینا هم یه جور زامبی هستن.
۲۰ – “میزی برای کار/ کاری برای تخت/ تختی برای خواب/ خوابی برای جان/ جانی برای مرگ/ مرگی برای یاد/ یادی برای سنگ/این بود زندگی. حسین پناهی”
اگه کسی ازم بپرسه زندگی یعنی چی همینو میگم. یاد سری پستهای حسین پناهی افتادم این مطلب رو دوست داشتید بخونید سال ۱۳۸۸ نوشتمش.
پیوست: خب منو توی توییتر دنبال کنید اگه میخواید جیک جیک سردرد دار گوش بدید :). کافیه جستجو کنید @persianshadow.
تاریخ نگارش : ۲۰ام مرداد ۱۳۹۴
تعداد نظرات : 6 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
بعضی آدمها ستاره به دنیا میان ! خب خودم این حرف رو قبول ندارم، بعضی انسانها به قدری توی کار خودشون پیش میرن که تا سالها دست نیافتنی میشن. یکی از اون انسانها که دیگه بین ما نیست و هنر نوگرایی امروز ایران وام دار این انسانه، کسی نیست جز “هانیبال الخاص“.
هانیبال الخاص نقاش پرآوازه ایرانی است، فردی که بیش از ۶۰ سال نقاشی کشید.بسیاری از اساتید امروزه این هنر شاگردان او بودهاند.
به وبسایت این هنرمند برید و با کارهاش آشنا بشید. برای اینکه متوجه سختیهای که این مرد در زندگی کشیده و همچنین چگونگی آشنایی او با جلال آل احمد بشوید کافیست تا متن مصاحبه او را با روزنامه همشهری از اینجا مطالعه کنید.
هانیبال الخاص همچنین شاعر و نویسنده نیز بود. او عاشق کارهای نیما یوشیج بود. یکی از بزرگترین ویژگیهای هانیبال الخاص این بود که او هنر را برای هنرمند نمیدانست و همیشه از تمامی مردم دعوت میکرد تا از آثار او بازدید کنند.
«دروغ کم گفتهام و این بزرگترین دروغم است!»
چند جمله کوتاه از هانیبال الخاص را در این ویکیگفتاورد مطالعه کنید.
توکای مقدس که برای چند ماه از شاگردان هانیبال الخاص بوده داستانی از او تعریف میکند که بسیار خواندنی است. مطلب ” لطفآ با این پیچ ور نروید” را از توکای مقدس مطالعه کنید.
پیوست: من را در اینستاگرام دنبال کنید !
تاریخ نگارش : ۲ام فروردین ۱۳۹۴
تعداد نظرات : 4 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
اگه شما هم نوروز امسال رو طهران هستید و به اینستاگرام دسترسی دارید کافیه تا یه کار جالب انجام بدید ! صفحه “منم نوروز تهرانم” رو دنبال کنید. و همچنین جاهای که برای تفریح میرید رو به بقیه معرفی کنید اونم با تگ زدن عبارت #norooztehranam کنار عکسهاتون تا بقیه بتونن با این هشتگ با تفریحات شما آشنا بشن و از کجا معلوم اونها هم همون کار رو کردن.
همین الان هم اگه توی اینستاگرام خودتون و هشتگ #norooztehranam رو جستجو کنید یه سری تصویر تگ خورده وجود داره. من هم از فردا عکسهای مرتبط با این موضوع رو توی اینستاگرام تگ میزنم.
من رو توی اینستاگرام دنبال کنید :).
تاریخ نگارش : ۲۹ام اسفند ۱۳۹۳
تعداد نظرات : 0 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
از طریق نوشته وبلاگی جادی عزیز از موضوع بازی وبلاگی [البته برای ما احتمالآ بازی محسوب نمیشه] تاریخ شخصی وبلاگها به روایت وبلاگنویسها باخبر شدم ! این بازی بزرگ و بیبرنده توسط خوابگرد صد البته بزرگ [سیدرضا شکراللهی]برگزار شده.
گویی در این بازی باید از خودمان، از وبلاگمان بگوییم. اینکه از کجا آمدهایم ؟ به کجا میرویم ؟ وبلاگ برای ما چه مفهومی دارد ؟ و صد چیز دیگر…
حضرتوالا مامبوجامبو کنونی، شوقی عظیم بود که در مرداد ماه ۱۳۸۷ در من شکل گرفت و همزمان با روز تولد خودم در شهریور همان سال پا به این دنیای مجازی گذاشت البته بدون گریه !
- اعتراف میکنم !
قبل از سال ۱۳۸۷ در حقیقت سال ۱۳۸۴ یا چیزی در همین حدود در پرشینبلاگ وبلاگی با نام “پیف پاف” داشتم که مطالبی از وبلاگهای دیگر را کپی میکردم و بعد از کپی کردن مطلب برای ساعتها چون جغدی که به وبلاگ توجه کرده منتظر کامنتگذاشتن دیگران بودم ! اینها که چیزی نیست ! کدی جاوااسکریپتی از جای دیگر کپی کردم که بالای وبلاگم برف ببارد :).
بعد از آن برای اولین بار در بلاگفا دامنه، مامبوجامبو را ثبت کردم ! در کوچه پس کوچههای بلاگفا به زیست نباتی خود ادامه دادم تا اینکه…
- الکی مثلآ من خفنم :).
آقا جان ! من یک وبلاگ میخواندم اگر ذهنم یاری کند با اسم “گوریل انگوری” شاید هم “گوریل بنفش” عالی بود عالی باضافه یک وبلاگ که اسمش را نبر حالا ! چه کاریه آخه ؟! بعد کم کم بازی کردن در زمینهای خاکی بلاگفا با یک سری از محدودیتها و هم چنین مطالب عمده زردی که در آن تولید میشد [صد البته به جز وبلاگ توکای عزیز] عزمم را جزم کردم تا برای خود سرپناهی دست و پا کنم بلکه خرده فرمایشهایم را جای بنویسم که به قول شاعر:
آقا بالاسر نخواستیم
یار بیسفر نخواستیم
اینجوری بود که از بلاگفا مهاجرت کردم [یه جوری میگم مهاجرت انگار دور دنیا رو زدم].
- من یا حضرتوالا، مساله این است
از همان ابتدای سال ۱۳۸۷ با نام حضرتوالا مامبوجامبو مطلب نوشتم [دلیل این اسم گذاری رو توضیح دادم اگه الان قصد دارید بهم گیر بدید.توی مطالب وبلاگ بگردید پیدا میکنین]. الان بعد از گذشت ۶ سال اعلام میکنم اشتباه کردم ! برای همین ظرف روزهای گذشته هویت خودم رو به عنوان نویسنده این وبلاگ از هویت وبلاگ جدا کردم. بله !
پستها با اسم خودم یعنی “مهدی شهدوست” منتشر میشه. اسم خودم توی توییتر، اینستاگرام و بقیه جاها به همین شکل تغییر کرده. یعنی من الان مهدی شهدوستی هستم که وبلاگ حضرتوالا مامبوجامبو رو مینویسه.
- دوره وبلاگنویسی به اتمام رسیده
توپتون رو بردارید برید دم محل خودتون بازی کنید ! والا ! شما یک درصد فکر کنید این موضوع درست باشه. بشر از روز خلقت تا به امروز نوشته، خوانده، خوانده شده و همین روند ادامه پیدا میکنه. در همین باب این جمله قصار رو از خودم به جا میزارم بلکه در آینده از من یاد کنید:
وبلاگ را به خاطر بسپار، اینستاگرام مردنیست.
- وبلاگ یا وبسایت، تبلیغ گرفتن یا نگرفتن
به نظرم برخی وبلاگها دگردیسی کردن و از وبلاگ به سمت وبسایت رفتن. مثل یکپزشک، از دید من یکپزشک دیگه یه وبلاگ نیست برای همین مدتهاست نمیخونمش :). از دید من [ذکر کنم این دید من و تعریف من از وبلاگه و دارم توی خونه خودم میگم چار دیواری اختیاری] وبلاگ یعنی یه موجودیتی که یه هویت مستقل داره، هویتی که نویسنده مشخصی داره که قدری شخصیتر مینویسه نه لزومآ روزانه. شخصیتر هم نه خاصتر. و گرنه الان به لطف موسسات زبان و پیگیری دوستان عزیز برای مهاجرت، همه آیلتس دارن و وبسایتها و وبلاگهای خارجی رو مرور میکنن.
با تبلیغ گرفتن هم مخالفم برای یه وبلاگ ! [آقا همین جا اعلام میکنم که من آماده نوشتن رپورتاژ آگهی برای شما هستم. حتی حاضرم ازتون کلی تعریف کنم مهم هم برام نیست شما کی یا چی هستید فقط پول بدید. یوهااااااا هاااااا]
- هدفم برای آینده چیه ؟
خب مشخصه شخصیتر مینویسم ! از تجربیات خودم [دیگه چیکار کنم آدم با تجربه و دنیا دیدهایم خب] مینویسم. مامبوجامبو زنده میمونه تا موقعی که مهدی شهدوست زندهاس حتی اگه کسی هم اون رو نخونه [برخلاف جادی عزیز که گفته بود آمار وبلاگ رو چک نمیکنه من چک میکنم آق حضرتوالایتون میکنم اگه هیت وبلاگ بیاد پایین میخوام ریپورتاژ آگهی بنویسم ]. قدری قالب وبلاگ رو برای مرور در گوشیهای هوشمند [اصلآ هم باهوش نیستن فقط تاچ هستن همین :). ] بهینه میکنم و برای وبلاگ قابلیت پیشرفته جستجو [این طرح حداقل ۴ ساله تحت بررسی من بوده کم الکی نیست که] رو میزارم. دوست دارم با خوانندههای وبلاگ یعنی در حقیقت دوستای خودم بیشتر باشم و بیشتر از هم بدونیم بلاخره احتمالآ هم فکریم که مینویسیم و میخونیم و نظر میدیم.
- همینجا یادی میکنم از ؟!!
من همینجا از یه سری وبلاگ و وبلاگنویس و غیره میخوام یاد کنم. همیشه به یادشون هستم :).
پژمان دشتینژاد از وبلاگ “یه وجب خاک اینترنت”
وبلاگ اگه اشتباه نکنم “یسنا” که صد البته نویسنده عزیز وبلاگ رو از طریق فیس بوخ و دیگر جاهای اجتماعی دنبال میکنم. بله آقای پیمان سپهری رهنما
صادق جم عزیز که برای بلاگستان فارسی کلی زحمت کشیده، دستش هم درد نکنه.
توکا نیستانی هم که دیگه نگم باز، نوشتههاش عالی بودن.
وبلاگ گرگدن که حاوی نوشتههای سیدعلی میرفتاح بود الان هم که نوشتههاشون رو توی روزنامه اعتماد دنبال میکنم.
جادی رو هم که توی متن چندین بار ذکر کردم :). نیازی هم نبود ذکر کنم. جادی به وبلاگستان معنی میده.
من اصلآ اشتباه کردم گفتم یادی میکنم از ! کلی آدم و وبلاگ هست که باید بگم :). وبلاگ پیاده رو، میرزا پیکوفسکی و خیلیهای دیگه.
- من دیگه حرفی برای گفتن ندارم
به جای تگ زدن و عکس شر کردن که البته خوب هست و دم در خونه خودتونه به من چه ! وبلاگ بنویسید و بخونید ! مطمئن باشید فایده داره فقط قبل از مصرف خوب تکون بدید :).
تاریخ نگارش : ۲۸ام اسفند ۱۳۹۳
تعداد نظرات : 9 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
سه سال پیش از صدای طهران نوشتم، مرتضی احمدی هنرمند ۹۰ ساله ما از معدود انسان های این کشور از بین ما رفت و برای همیشه ما را تنها گذاشت…
مجدد شما را دعوت میکنم به خواندن صدای طهران.
تاریخ نگارش : ۳۰ام آذر ۱۳۹۳
تعداد نظرات : 7 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی را به ایرانی. من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم. ترجیح میدهم شعر شیپور باشد، نه لالایی.
احمد شاملو
پیوست: تصویر بالا تصویر حضرت والاست بدون خنجری در آستین…
تاریخ نگارش : ۷ام آذر ۱۳۹۳
تعداد نظرات : 10 (شما هم دیدگاه خود را بیان کنید)
- امکانات
- بایگانی
- بهمن ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- فروردین ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
- اردیبهشت ۱۳۹۴
- فروردین ۱۳۹۴
- اسفند ۱۳۹۳
- بهمن ۱۳۹۳
- آذر ۱۳۹۳
- آبان ۱۳۹۳
- مهر ۱۳۹۳
- شهریور ۱۳۹۳
- مرداد ۱۳۹۳
- تیر ۱۳۹۳
- خرداد ۱۳۹۳
- اردیبهشت ۱۳۹۳
- اسفند ۱۳۹۲
- بهمن ۱۳۹۲
- دی ۱۳۹۲
- آذر ۱۳۹۲
- مهر ۱۳۹۲
- شهریور ۱۳۹۲
- مرداد ۱۳۹۲
- تیر ۱۳۹۲
- خرداد ۱۳۹۲
- اردیبهشت ۱۳۹۲
- فروردین ۱۳۹۲
- اسفند ۱۳۹۱
- دی ۱۳۹۱
- آذر ۱۳۹۱
- آبان ۱۳۹۱
- مهر ۱۳۹۱
- شهریور ۱۳۹۱
- مرداد ۱۳۹۱
- تیر ۱۳۹۱
- خرداد ۱۳۹۱
- اردیبهشت ۱۳۹۱
- فروردین ۱۳۹۱
- اسفند ۱۳۹۰
- بهمن ۱۳۹۰
- دی ۱۳۹۰
- آذر ۱۳۹۰
- آبان ۱۳۹۰
- مهر ۱۳۹۰
- شهریور ۱۳۹۰
- مرداد ۱۳۹۰
- تیر ۱۳۹۰
- خرداد ۱۳۹۰
- اردیبهشت ۱۳۹۰
- فروردین ۱۳۹۰
- اسفند ۱۳۸۹
- بهمن ۱۳۸۹
- دی ۱۳۸۹
- آذر ۱۳۸۹
- آبان ۱۳۸۹
- مهر ۱۳۸۹
- شهریور ۱۳۸۹
- مرداد ۱۳۸۹
- تیر ۱۳۸۹
- خرداد ۱۳۸۹
- اردیبهشت ۱۳۸۹
- فروردین ۱۳۸۹
- اسفند ۱۳۸۸
- بهمن ۱۳۸۸
- دی ۱۳۸۸
- آذر ۱۳۸۸
- آبان ۱۳۸۸
- مهر ۱۳۸۸
- شهریور ۱۳۸۸
- مرداد ۱۳۸۸
- تیر ۱۳۸۸
- خرداد ۱۳۸۸
- اردیبهشت ۱۳۸۸
- فروردین ۱۳۸۸
- اسفند ۱۳۸۷
- بهمن ۱۳۸۷
- دی ۱۳۸۷
- آذر ۱۳۸۷
- آبان ۱۳۸۷
- مهر ۱۳۸۷
- شهریور ۱۳۸۷
- دسته ها
- آکواریومیست
- اجتماعی
- ادبی
- از اعماق وب
- اشتباهات مضحک رایج
- اصول خفن زیستن
- اندروید
- انسانها
- انگلیسی با سرعت نور
- اینجوری بود
- بحث میکنیم
- بهلول عاقل
- پادکست
- پاسخ به خوانندگان
- پزشکی
- پیاز داغ
- تجربه
- ترینهای ۲۰۰۹
- تست هوش مامبوجامبو
- تمدن باستانی مصر
- تهوع ها
- چنین گفت
- خواندنی ها
- داستان کوتاه
- دستهبندی نشده
- دنیای برنامهنویسان
- دنیای نرم افزار
- ذهن خلاق
- روزانه ها
- سه درجه به راست
- سوالات فلسفی
- سیاست بین الملل
- سینما
- شهرها
- شیوه زندگی
- طراحی ها
- عکاسخانه
- عمومی
- فایرفاکس
- فلسفه مامبوجامبوی
- فناوری
- فیلم جدی
- فیلم های که دیدم
- کاراکتر
- کشکول
- گفتگوهای درپیتی
- مخترع جوان
- مرگ های غیر معمول
- مطبخ
- موجودات فرازمینی
- موسیقی
- هذیون